از نظرگاه روانکاوان و روانکاوی، یک نوزاد یا کودکِ معمولی، در یک شرایط معمولی، مواجههی عریان با واقعیت برایش غیر قابل تحمل و غیر قابل هضم است و نیاز دارد تا به واسطهی مکانیزمهای دفاعی روان خود را از فشارهای روانی (یا همان اضطراب) مصون نگه دارد. برای من سؤال پیش میآید که اولاً آیا درست فهمیده ام که روانکاوان چنین نگاهی دارند؟ و دوماً اگه پاسخ بله است، بر اساس چه شواهدی میگویند که چنین است؟ به نظر من کودک فقط وقتی دچار اضطراب میشود که احساس کند تحت تنشی است که دارد رفع نمیشود و خودش هم توان رفعش را ندارد؛ مثلاً وقتی گرسنه است و شیر هنوز نرسیده. وقتی شیر باشد دیگر اضطرابی نیست. حالا اگر منظور روانکاوان از واقعیت عریان همین زمانهایی باشد که شیر نیست و نوزاد در تنش است، باید دید واکنش روانی نوزاد واقعاً چیست. احساس میکنم این ادعا خیلی بزرگ است که بخواهیم با شواهد کم فعالیتهای روانی خاصی را به کودک نسبت بدهیم. باید دید که از کجا به ایدههایشان درمورد فعالیتهای روانی کودک رسیده اند.
Room for Playfulness
Even in war, there is room for playfulness. As I am watching the old Avatar series, I am reminded of…